چند روز پیش پخش یکی از مورد انتظارترین سریال ها که برای شبکه خانگی در حال آماده شدن است آغاز شد: یک بازیگر، به نویسندگی و کارگردانی نیما جاویدی با داستانی جذاب و بازیگرانی توانا. با زومجی همراه باشید.
بعد از تجربه ساخت دو فیلم بلند نیما جاویدی ملبورن (1392) و هندی (1396) و همکاری در نگارش فیلمنامه آفتاب (1398 با مجید مجیدی) و موفقیتی که بعد از هر سه این تجربه به دست آورد، حالا با جدیدترین اثرش به خانه مخاطبان می رود. سریال یک بازیگر که بازیگران و چهره های سرشناسی را در لیست بازیگران خود دارد، صبح پنجشنبه از طریق نماوا و فیلمو به صورت همزمان پخش می شود. پس از تجربه موفقیت آمیز همکاری جاویدی با نوید محمدزاده در سرپوش، این دومین همکاری این دو هنرمند است. محمدزاده یکی از دو نقش اول سریال را بازی می کند و با احمد مهرانفر همبازی است. از دیگر بازیگرانی که در این سریال به ایفای نقش می پردازند می توان به هومن برکنورد، سوها نیاستی، هستی مهدوی فر، هانیه طوسلی، گلاره عباسی و مهرآوه شریفی نیا اشاره کرد.
تاریخ یک بازیگر درباره دو بازیگر کوچک تئاتر است. دو بازیگری که هنوز کار چندانی نداشته اند و با شرکت در رویدادها یا نمایش های کوچک درآمد کسب می کنند. آنها در یک تئاتر قدیمی زندگی می کنند. وقتی متوجه می شوند که صاحب ملک می خواهد آن را تخریب کند و باید دست خالی حرکت کنند، زندگی آنها تغییر می کند.
سپس داستان قسمت اول فاش خواهد شد.
داستان این بازیگر درباره دو بازیگر خردسال تئاتر است. دو بازیگری که هنوز کار زیادی نکرده اند و پول در می آورند و وقت خود را صرف انجام رویدادها یا نمایش های کوچک می کنند.
فیلم با نقل قولی از ویلیام شکسپیر آغاز می شود. جمله ای که بیانگر این واقعیت است که همه افراد بازیگر هستند و به ناچار نقش های زیادی را در زندگی خود بازی می کنند. تصویر با تصویری از جاده ای دورافتاده باز می شود، احتمالاً جایی نزدیک دریاچه نمک قم. در پیش زمینه صخره ای است که آفتاب پرست از آن بالا می رود و از آن عبور می کند. احتمالا نمادی برای نشان دادن “بازیگر”. موجودی که تغییر نقش می دهد و مدام نقش های متفاوتی را ایفا می کند. مثل آفتاب پرست که مدام تغییر رنگ می دهد و بر اساس شرایط تغییر می کند.
این فیلم شروع یک سریال نسبتا طولانی است که کارکردهای متفاوتی دارد. دو ماشین در کنار جاده توقف کرده اند تا لاستیک یکی از آنها را عوض کنند. در این بین مسافران در حال لذت بردن هستند اما یکی از آنها نگران خوابگردهایی است که ممکن است بیایند و مزاحم آنها شوند. به همین ترتیب اتفاق می افتد. دو نفر با موتور به محل من می رسند و همه از ماشین ها پیاده می شوند. با رفتاری که ترس را به دل مسافران می زند، در واقع صحنه را برای لحظه ای مهم آماده می کنند. همه را بین دو ماشین جمع میکنند، به فرد نگران میگویند یک زانو بزند و ناگهان موسیقی پخش میکنند که معمولاً برای پسر و دختر خواستگاری معنای خاصی دارد.
جاویدی به این ترتیب زمینه را برای بازیگرش فراهم می کند. با سریالی که علاوه بر روایت یک داستان کوتاه جذاب و غافلگیرکننده در کنار تعلیق و تنشی که در کنار هم وجود دارد و مخاطب را درگیر خود می کند، شخصیت های اصلی را نیز به مخاطب معرفی می کند. دو بازیگری که با چنین نقش هایی و بازی های گاه و بیگاه و کوچک امرار معاش می کنند. همچنین جزئیاتی وجود دارد که بر شخصیت این دو تأکید می کند. خشونت در نمایشی که مرتضی (مهرانفر) در نقش خود اجرا می کند و رقصی که در پایان اجرا با مسافران انجام می دهد نیز نمایشی از شخصیت اوست.
کسی که بیشتر احساسات برهنه و برونگرا دارد. در سکانس تحویل تلفن همراه سارا (نیاستی) نیز شاهد این مشکل هستیم. جایی که مرتضی می گوید او گاهی اوقات به هم می ریزد و رفتار بی ادبانه ای نشان می دهد. در مقابل، علی (محمدزاده) بیشتر ساکت است و فقط در مواقع لزوم صحبت می کند. همچنین به نظر می رسد او فردی با اخلاق است. گواه این امر نصیحتی است که در پایان اجرا به پسر می دهد و شکلک هایی که به دختر کوچک داخل ماشین می کند که گریه و خندیدن را رها کند.
آنچه از نظر نوع روایی در همه سریال ها به چشم می خورد، استفاده از عنصر «سورپرایز» یا پیچشی است که در اتفاقات رخ می دهد. این تکنیکی است که جاویدی در تمام سکانس ها برای حفظ یا افزایش جذابیت روایت برای مخاطب پیاده کرده است.
خود شکلک ها نیز مهم هستند. سکانسی که به صورت لایه ای دیده می شود و نقش مهمی در روایت ندارد، به این ترتیب فرصتی برای جاویدی می شود تا بخشی از بار شخصیت پردازی شخصیت علی را به دوش بکشد. چه چیزی این سکانس را تا حدودی مهم می کند.
آنچه از نظر نوع روایی در همه سریال ها به چشم می خورد، استفاده از عنصر «سورپرایز» یا پیچشی است که در اتفاقات رخ می دهد. در کنار صحنه اولی که مطرح شد، در سکانس بعدی (عطرفروشی) ابتدا شاهد تحویل هدیه به سارا و آشتی او و مرتضی هستیم. اما اتفاقی که می افتد این است که آقای صمدی (برق) هم از سارا خوشش می آید و از او خواستگاری می کند.
در سکانس بعدی (سالن تمرین) در حالی که دو بازیگر در حال تمرین نمایشی برای اجرا هستند و در ظاهر همه چیز خوب و آرام به نظر می رسد، ناگهان آشفتگی بزرگواری رخ می دهد و اتفاقات تخریب ملک و ظهور این دو رخ می دهد. بازیگران ملاقات می کنند بعدها در صحنه سرقت عطرفروشی دوباره با این تغییر وضعیت مواجه می شویم. در حالی که به نظر می رسد همه چیز خوب پیش می رود و نقشه به درستی و دقیق اجرا می شود، ناگهان حادثه دوربین مداربسته رخ می دهد و بار دیگر شخصیت ها را در موقعیتی قرار می دهد که کاملاً در تضاد با وضعیت قبلی شان است. این تکنیکی است که جاویدی در تمام سکانس ها برای حفظ یا افزایش جذابیت روایت برای مخاطب پیاده کرده است.
اجرای قسمت اول نیز راضی کننده است. هر دو بازیگر در نقششان موفق به نظر می رسند -البته محمدزاده بهتر از مهرانفر است- و کارگردانی و فیلمبرداری و تدوین خوب است – فقط می توان گفت ای کاش در بعضی مقاطع موسیقی کمتر بود. فیلمبردار سریال سید مرتضی نجفی است که پیش از این می توانست فیلمبرداری کند تومان (مرتضی فرشباف، 1397) و روشن (روح الله حجازی، 2018) و آره (مهدی جعفری، ۱۳۹۸) برای دو سال متوالی برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین از جشنواره فیلم فجر شد. تدوین نیز بر عهده عماد خدابخش بود که اوایل امسال به عنوان ویراستار در آثار آیدا پناهنده به شهرت رسید.TT) و ارسلان امیری (زالوا) دیده بودیم.
تلاش این دو بازیگر برای کسب درآمد، حتی زمانی که صاحب ملک می خواهد آنها را بیرون کند، پای آنها را به ماجراها و بازی های جدید باز می کند.
از نظر سکانس تمرین در تئاتر هم شاهد نمایشی به نام هستیم یک بازیگر که بر اساس نمایشنامه ساخته شده است یک بازرس نوشته آنتونی شفر شیفر (درگذشته 2001) نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس انگلیسی و نمایشنامه بود یک بازرس نقاشی شده در سال 1970. نمایشنامه ای که بعدها منبع سه اقتباس سینمایی شد.
داستان این نمایش هم همان چیزی است که علی و مرتضی در تئاتر تمرین می کنند. یک نویسنده داستان های جنایی و معمایی با معشوق جدید همسرش ملاقاتی ترتیب می دهد تا با او صحبت کند و احتمالاً به او پیشنهاد سرقت جواهرات او را قبل از ازدواج با او می دهد. چیزی که عاشقان را وارد بازی های پیچیده و عجیب می کند. در مورد ماکرو، یک بازیگر همچنین تا حدودی از همین ایده الهام گرفته شده است.
تلاش این دو بازیگر برای کسب درآمد، حتی زمانی که صاحب ملک می خواهد آنها را بیرون کند، پای آنها را به ماجراها و بازی های جدید باز می کند. سکانس پایانی قسمت اول که علی و مرتضی برای ایفای نقشی جدید وارد ویلایی بزرگ و مجلل در لواسان می شوند، احتمالا یکی از همین بازی هاست. باید منتظر بمانیم و ببینیم جاویدی چه برنامه ای برای ما دارد. اگرچه من شخصا از فیلم های قبلی جاویدی بدم می آید و آنها را فیلم خوبی نمی دانم – به دلایلی که به فیلمنامه برمی گردد – و فیلمنامه. آفتاب خیلی برام جالب نبود ولی منتظر قسمت های بعدی هستم یک بازیگر من خواهم ماند. به امید اینکه این بار بتواند موقعیت های جذابی را که ایجاد می کند مدیریت کند.