جنگ جهانی سوم، جدیدترین فیلم Human Sidney که برنده بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد در بخش New Horizons در جشنواره فیلم ونیز 2022 شد، اکنون اکران شده است. نقد و بررسی فیلم را دنبال کنید.
جنگ جهانی سوم، ششمین فیلم سینمایی Human Siddi چند روزی است که به نمایش درآمده است. البته جای تاسف است که نسخه مجازی فیلم قبل از انتشار قانونی از شبکه های اجتماعی محو شد.
اتفاقی که می تواند بر اکران فیلم تاثیر بگذارد و ضرر مالی قابل توجهی را متوجه سرمایه گذاران فیلم کند. این فیلم با سرمایه گذاری نماوا و نمااقی ساخته شده و برای اولین بار در ایران است که یک بستر پخش خانگی روی یک فیلم سرمایه گذاری می کند. جنگ جهانی سومبا توجه به حضورش در جشنواره فیلم ونیز و جوایزی که در آن جشنواره کسب کرد، اولین فیلم سیدی است که چنین توجه فرامرزی را به خود جلب می کند. محسن ثنابنده بازیگر نقش اول این فیلم نیز برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در بخش افق های نو جشنواره فیلم ونیز شد.
این اولین فیلم Human Siddi است که فیلمنامه نویس آن شخص دیگری است. اتفاق مبارکی که حداقل به درد سینمای سیدی می خورد. فیلمی که همیشه در عرصه فیلمنامه شکست می خورد و حالا همکاری سه نفره سیدی، آرین وزیردفتری و آزاد جعفریان دستاوردی است برای جنگ جهانی سوم چیزی که فیلم های قبلی سیدی فاقد آن بودند را به ارمغان آورد: اینکه یک داستان خوش فرم، بدون توجه به جزئیات آن، از ابتدا تا انتها روایت می شود و آغاز و پایان به هم متصل و به هم پیوسته اند.
خود این موضوع را می توان گامی رو به جلو برای هومن سیدی دانست. فیلم های قبلی او در این زمینه مشکلاتی داشتند. در جایی این مشکل کمتر قابل توجه است – مانند سیزده (1391) – و بسیاری از جاها – به عنوان اعترافات ذهن خطرناک من (1393).
دومین ویژگی قابل توجهی که جنگ جهانی سوم را از فیلم های قبلی سیدی متمایز می کند، در سیستم بصری فیلم نهفته است. از همان ابتدا مشخص است که این فیلم از نظر بصری با دیگر فیلم های سیدی تفاوت دارد. در قورباغه (1398-99) با نماهایی کاملاً سبک مواجه شدیم که در آنها همه چیز از طراحی صحنه گرفته تا نحوه حرکت دوربین و بازیگران کاملاً چیدمان و تعریف شده بود. در فیلم های اولیه اش به عنوان آفریقا (1388) و سیزدهم نیز با چنین دیدگاه هایی مواجه بودیم. نماهای برنامه ریزی شده با خودآگاهی و تیراندازی ملایم که حضور کارگردان و فیلمبردار در آن کاملا احساس می شود.
چه در خشم و هیجان (2014) در اوج خود بود. فیلمی که پلان هایش با حرکات نرم و آرام دوربین و برداشت های طولانی چیده شده بود. زوج مغزهای کوچک زنگ زده (1396) که اصرار داشت و از دوربین دستی استفاده مفرط می کرد، نماهای خشن تر و پرحاشیه تری را به مخاطب ارائه می کرد که با حرکت اضافی پر شده بود. اما اینجا اگرچه فیلمبردار – پیمان شادمانفر – ثابت است، اما نماها حالت طبیعی و ارگانیک تری دارند. نه از وقت اضافه مغز… این یک خبر است، نه سبک سازی افراطی قورباغه. اگرچه دوربین روی دست قرار می گیرد، اما آرام تر و آرام تر است و نظم بیشتری را به مخاطب القا می کند.
در ادامه متن داستان فیلم فاش می شود.
حضور آرین وزیردفتری در میان نویسندگان جنگ جهانی سوم کاملاً محسوس است، بنابراین فیلم سیدی را می توان نسخه ای بسط یافته از تمثیل فرزند آدم وزیردفتری دانست. شباهت های ساختاری و کلی این دو فیلم غیر قابل انکار است
در مقیاسی کلی می توان این فیلم را به مقوله «سینمای تحقیر» نسبت داد. فیلمها و داستانهایی که نشان میدهند چگونه شخصیتی مورد تحقیر و آزار قرار میگیرد تا زمانی که خودش یکی از سوء استفادهکنندگان شود.
تیپی به شدت دستکاری شده و تکراری که در سال های اخیر در سینمای ایران به خصوص در فیلم های کوتاه بیش از حد مورد توجه کارگردانان قرار گرفته است و یکی از دلایل آن را می توان توجه و جوایز جشنواره های بین المللی دانست. از نمونه های بارز این چند سال سینمای جهان می توان به موارد زیر اشاره کرد: جوکر (تاد فیلیپس، 2019) نیز از نمونه های ایرانی در سینمای کوتاه ایران اشاره کرد مثل بچه انسان (آرین وزیردفتی، 1397) و موناکو (آرمان خوانساریان، 2018). جالب اینجاست که دومی پس از حضور اولی در بخش Sine Foundation جشنواره کن ایجاد شد.
حضور آرین وزیردفتی در جمع فیلمنامه نویسان جنگ جهانی سوم همچنین کاملا ملموس است. به گونه ای که می توان فیلم سیدی را نسخه بلندتری از فیلم وزیر خدمت یاد کرد. شباهت های ساختاری و کلی این دو فیلم غیر قابل انکار است. در مثل بچه انسان، با دختر جوانی روبرو هستیم که برای نگهداری از یک پسر استخدام شده است. پیشرفت اتفاقات آن روز و رفتار پسر با پرستار باعث می شود تا سمت نامرئی پرستار نمایان شود و در نهایت با ایجاد موقعیت از پسر انتقام بگیرد.
در فیلم سیدی با چنین ساختاری مواجه هستیم. شکیب (تنابنده) در موقعیتی قرار می گیرد که قبلاً برای آن آمادگی نداشت و نحوه برخورد بازیگران اصلی فیلم با او، او را به تدریج در موقعیتی قرار می دهد که تاریکی درونی خود را آشکار کند و در نهایت با مسموم کردن غذای بازیگران… با همه چیز آنها انتقام خود را بی رحمانه می گیرند (در میزانسنی که تا حدودی یادآور تصویر “شام آخر” است). هر دو شخصیت هر دو فیلم از طبقات پایین جامعه هستند که از طبقات بالا انتقام می گیرند. البته این نوع سینما و این موضوع همیشه مورد توجه هومن سیدی بوده است. آفریقا، سیزده، مغز… و قورباغه همه آنها راوی افرادی بودند که زندگی گذشته آنها باعث عصیان و یا انتقام گرفتن از محیط یا اطرافیانشان می شود که معمولاً از جایگاه بالاتری نسبت به آنها برخوردارند.
شکیب که به عنوان کارگر عادی معرفی می شود و در سکانس حمله فرشید و کمال به محل سکونتش می بینیم که چقدر ضعیف و ترسو است، چگونه و با چه روندی تبدیل به جنایتکار نهایی می شود؟
از زمانی که شکیب به عنوان هیتلر انتخاب شد، الگوی سیدی قابل پیش بینی بود. می توان حدس زد که با تغییر تدریجی تصویر شکیب به همان نقشی که او بازی می کند، هستیم. اگرچه در پیش بینی، این دگرگونی بیشتر جنبه ذهنی (ناشی از غوطه ور شدن بیش از حد در نقش) دارد تا چنین جنبه فیزیکی. پس می توان گفت فیلم تا حدودی در این زمینه موفق است. اگرچه در مجموع، از مضمون گرفته تا الگوی روایی، با فیلمی تکراری روبرو هستیم.
فیلمنامه را گفتیم جنگ جهانی سوم از نظر داستان گویی، این یک قدم رو به جلو در کارنامه کارگردان است. اما باید گفت که بزرگترین ضربه ها به فیلم از این فیلمنامه می آید. فیلمنامه ای که بسیار منظم و نامحسوس است و برخی رویدادها یا رفتارها یا واکنش ها را غیر قابل قبول و غیرقابل قبول می کند. کاشت و برداشت فیلمنامه بسیار پر رنگ است و «قرص» در فیلمنامه گنجانده شده است. در مورد پرداخت شخصیت ها می توان گفت که با پرداخت منصفانه و معقولی برای شخصیت ها مواجه نیستیم. مثلاً به کارگردان (رستگار) و دستیار کارگردان (ندا با بازی ندا جبرائیلی) توجه کنیم.
در هیچ جای فیلم اثری از این دو شخصیت – که مروجین اصلی فیلم در حال ساخت هستند – نمی بینیم. به معنای رفتار، گفتار یا کرداری است که آنها را به ما می شناساند و آنها را برای ما شخصیت های مهم و قابل توجهی می سازد. این روند ادامه دارد تا اینکه در نهایت در سکانس هتل ناگهان با ابعاد این دو شخصیت مواجه می شویم که هیچ زمینه و پرداختی به آنها داده نشده است و ارزش تلاش را دارد. در آنجا کارگردان ناگهان تبدیل به هیولایی می شود که شکیب را تحقیر می کند و او را خدای این موجود می پندارد و ناگهان ندا نیز چهره ای را نشان می دهد که تا به حال ندیده است. همچنین، چه قبل و چه بعد از این سکانس، به نظر می رسد که این دو شخصیت در دود بالا رفته و در هوا محو می شوند و هیچ اثری از آنها در فیلم نمی بینیم.
یا صحنه ای را ببینید که شکیب از گاوصندوق زهر می گیرد. صحنه ای که به طرز غیرمنتظره و کودکانه ای ساده است. چقدر باورکردنی است که به راحتی کلید را از جیب کت آن طرف بیرون می آورد و به راحتی گاوصندوق را باز می کند – در شرایطی که قبلا دیدیم، صاحب مغازه به خاطر حرف هایی که در مورد دوست شکیب گفته اند، چندان به او اعتماد نکرد؟ یا حضور عده ای در برخی صحنه ها و موقعیت های خاص (حضور نصرتی در لحظه ملاقات شکیب و فرشید در کنار رودخانه چه توجیهی دارد؟) و… در واقع شخصیت خود شکیب که به عنوان معرفی شده است. یک کارگر معمولی و در سکانسی که فرشید و کمال سر صحنه فیلم به محل سکونتش حمله می کنند، می بینیم که جدا از خجالتی بودن، چقدر ضعیف و ترسو است، چگونه و با چه روندی تبدیل به جنایتکار نهایی می شود؟ تکامل شخصیت او چقدر قابل باور است و چقدر خوب طراحی شده است؟ فقط یک جمله ای که سر صحنه فیلمبرداری می گوید (“چک نمی کنم”)، آیا می توان به این اقدامات او اعتماد کرد؟
ایده تقابل فرد و جامعه، یعنی زمانی که جامعه ابتدا در مقابل فرد قرار می گیرد، موضوع مورد علاقه سیدی است که این بار به دنبال داستانی برای به تصویر کشیدن آن است.
علاوه بر این باید گفت که فیلم به صورت ریتمیک تقسیم بندی شده است. ساعت اول فیلم خیلی سریع می گذرد و ناگهان از لحظه انفجار خانه با سرعت بسیار بالایی مواجه می شویم. صحنه هایی که یکی پس از دیگری اطلاعات، تهدیدها و رفتارهایی را پیش روی ما قرار می دهد که باید بیشتر پرداخت می شد و نباید از این راه گذشت. بسیاری از صحنه های این یک سوم آخر می توانستند در دو صحنه مجزا ساخته شوند تا باورپذیرتر شوند و ریتم کلی فیلم خراب نشود. صحنه هایی که از نظر ریتم درونی (حرکت دوربین و بازیگران صحنه) با دو سوم قبلی همخوانی ندارد.
در برخی از متون منتشر شده درباره این فیلم نیز به حذفیات در حوزه صحنه نگاری اشاره شده است. طراحی صحنه هایی که مربوط به فیلم در داخل فیلم است – از لباس های نازی و یهودی گرفته تا خانه ای که هیتلر در آن زندگی می کند. با این حال، با تمام آنچه گفته شد، باید جنگ جهانی سوم او آن را تلاشی بیهوده در کارنامه کاری هومان سیدی دانست. فیلمی که می توانست بهتر باشد.
ایده تقابل فرد و جامعه، یعنی زمانی که جامعه ابتدا در برابر فرد قرار می گیرد، موضوع مورد علاقه سیدی است و این بار او به دنبال داستانی برای به تصویر کشیدن آن بود. اگرچه از نظر داستانی، این فیلم پیشرفتی برای کارگردان است. اما به نظر می رسد هنوز باید منتظر فیلم خوب سیدی باشیم. کسی که ایده های تازه و جدید زیادی دارد – اقتباس شده و بدیع – اما هنوز نتوانسته آن ها را در بستر مناسبی کنار هم بگذارد و به نتیجه قابل قبولی برسد.